درباره وبلاگ


دانشمدی آزمایش جالبی انجام داد. او در میان یک آکواریوم یک دیوار شیشه ای قرار داد، که آنرا به دو بخش تقسیم کرد. در یک بخش، ماهی بزرگی قرار داد وبخش دیگرماهی کوچی که غذای مورد علاقه ماهی بزرگتر بود. ماهی کوچک، تنها غذای ماهی بزرگ بود و دانشمند به او غذای دیگری نمی داد. او برای شکار ماهی کوچک، بارها و بارها به سویش حمله برد، ولی هر بار با دیوار شیشه ای برخورد می کرد، همان دیوار شیشه ای که او را از غذای مورد علاقه اش جدا می کرد. پس از مدتی، ماهی بزرگ از حمله و یورش به ماهی کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوی آکواریوم و شکار ماهی کوچک، امری محال و غیر ممکن است. در انتها دانشمند شیشه بین دو بخش آکواریوم را برداشت، ولی دیگر هیچگاه ماهی بزرگ به ماهی کوچک حمله نکرد و به آن سوی آکواریوم نیز نرفت. گرچه دیوار شیشه ای دیگر وجود نداشت، اما دیواری که در ذهن ماهی بزرگ ساخته شده بود.هیچگاه فرو نریخت، دیواری که از دیوار واقعی سخت تر و بلندتر می نمود و آن دیوار، دیوار بلند باور خود بود.
موضوعات
آرشيو وبلاگ


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 60
بازدید دیروز : 25
بازدید هفته : 60
بازدید ماه : 230
بازدید کل : 46534
تعداد مطالب : 178
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



مشاهده جدول کامل ليگ برتر ايران

تعبیر خواب

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
ســـــــرگــــــرمــــــی
بــــرتـریــــن ســـایـت مـطالـــب تـفــریحــــی , ســـرگـرمـــی و دانســـتنـی
شنبه 4 شهريور 1391برچسب:, :: 11:28 ::  نويسنده : NASEH

خود گوئي و خود خندي؟ عجب مرد هنر مندي!

خودت را خسته ببين، رفيقت را مرده!

خودش رو نمي تونه نگهداره، چطور منو نگه مي داره ؟

خواستن، توانستن است.

خواهي نشوي رسوا، همرنگ جماعت شو!

خواهي که به کس دل ندهي، ديده ببند.

خنده کردن دل خوش مي خواهد و گريه کردن سر و چشم!

خواب بامداد بازمي دارد آدمي را از روزي.

خوشبخت آن که خورد و کِشت، بدبخت آنکه مرد و هِشت؟!

خواب پاسبان، چراغ دزده!

 

دختر تنبل، مادر کدبانو را دوست دارد!

دانه ي فلفل سياه و خال مهرويان سياه                          هر دو جانسوزند اما اين کجا و آن کجا!

دانايي ، توانايي است

دانستن را کار بستن بايد.

دانا داند و پرسد، نادان نداند و نپرسد!

دانا گوشت مي خورد، نادان چغندر!

داري طرب کن، نداري طلب کن!

داشتم داشتم حساب نيست، دارم دارم حساب است!

دادن به ديوانگي، گرفتن به عاقلي!

دارندگي است و برازندگي!

 

 

دو صد من استخوان بايد که صد من بار بردارد!

دوغ خانگي ترش است!

دوستي دوستي از سرت مي کنند پوستي ؟!

دو صد گفته چو نيم کردار نيست!

دوست همه کس، دوست هيچکس نيست!

دوستي بدوستي در، جو بيار زردآلو ببر!

دوست آنست که بگرياند، دشمن آنست که بخنداند!

دوست خوب، در روز بد شناخته شود.

دود، روزنه خودشو پيدا مي کنه!

دودکش آتش نمي گيرد، مگر از داخل.




شنبه 4 شهريور 1391برچسب:, :: 11:28 ::  نويسنده : NASEH

سيمرغ دگر است و سي مرغ دگر.

سيبي که بالا ميرود تا پائين بياد هزار تا  چرخ مي خورد!

سيلي نقد به از حلواي نسيه!

سيم (نقره) بخيل وقتي از خاک در مي آيد که (خودش) در خاک باشد.

سيب سرخ براي دست چلاق خوب است؟!

سيب مرا خوردي تا قيامت ابريشم پس بده!

سهره (سيره) رنگ کرده را جاي بلبل مي فروشد!

سيب، خيلي دور از درختش نمي افتد.

سوسکه از ديوار بالا مي رفت، مادرش مي گفت: قربون دست و پاي بلورينت!

سود و زيان، خواهر و برادرند.



صفحه قبل 1 صفحه بعد

 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب